وب سایت بانی فیلم: کمپانی قدیمی و معروف والت دیسنی 80 سال پیش از روی داستان کلاسیک «فردیناند» متعلق به ژانر ادبیات کودکان یک فیلم کوتاه ساخت و با آن جایزه اسکار آثار کوتاه را تصاحب کرد. آن داستان در عصر خود یک پدیده فرهنگی جالب نشان می داد اما فیلم سینمایی بلند تازه ای که کمپانی فاکس از روی آن داستان ساخته و مثل فیلم کوتاه مورد بحث کاندیدای جایزه اسکار (2018) شده، در عصری بسیار متفاوت و در زمانه ای که ارزش های کاملاً متفاوتی بر جهان حاکم است عرضه شده و با این وجود شیرینی قصه سروده شده توسط مونرو لیف به حدی است که حتی امروز هم کاراکتر اول ماجرای «فردیناند» هیچ چیز جز احساس مساعد را نمی انگیزد.
این کاراکتر، یک گاو وحشی اسپانیایی است که برخلاف همگنانش علاقه ای به شرکت در مسابقات خون بار گاوبازی رایج در کشورش و برخی نقاط دیگر جهان ندارد و روحیه اش چنان ملایم و شاعرانه است که فقط به مسائل انسانی و خیرخواهانه فکر می کند!
از 7 تا 108
در عین حال بین یک فیلم کوتاه 7 دقیقه ای که سالها پیش توسط والت دیسنی شکل گرفت و فیلم 108 دقیقه ای فعلی تفاوت ها بسیار است و فیلمی که اینک با کارگردانی کارلوس ساندانیای برزیلی (با سابقه ساخت فیلم مطرح «ریو») ساخته و ارائه شده، برخی محدودیت ها و الزام های خاص خود را دارد و حتی در زمینه فروش هم پشت سر «کوکو» قرار می گیرد که دیگر محصول کمپانی دیسنی (و همچنین پیکسار) است و تقریباً همزمان با «فردیناند» به نمایش درآمده و با تم مکزیکی خود سود بسیار بیشتری را کسب کرده است.
همه اینها به سبب کم ارزش بودن احتمالی «فردیناند» نیست و در سالی که کارتون های جدید استودیوهای غربی فروش و اقبال کمتری در قیاس با دوران طلایی 30 سال اخیر خود داشته اند، فردیناند از داستان و روابطی بهره می گیرد که گرم و سرشار از احساس است و صداقت خود در پای بندی به متن اصلی داستان را هم پیوسته به نمایش می گذارد.
تعهد به اصل داستان
بلو اسکای شریک فاکس در تولید «فردیناند»، در انیمیشن قبلی اش که کاری بود به نام «مهورتون صدای یک فرد را می شنود» مرتکب این اشتباه آشکار و مضر شده بود که به جای حفظ و ترسیم داستان اصلی سلایق خود را در اولویت قرار داده و یک چیز ترکیبی بی سامان را ارائه داده بود ولی در مورد «فردیناند» این کار را انجام نداده است. بر این اساس، اصل کتاب داستان مونرو لیف و بخصوص بخش های ابتدایی و انتهایی در این نسخه سینمایی محترم شمرده شده و ترسیم گشته است و حتی در قسمت های میانی نیز تعهد به اصل داستان محسوس است ولی در کنار آن تصورات و گرایش های سینمایی کارلوس ساندانیا و همکارانش هم لحاظ و ارائه شده است. از قضا همین قسمت های میانی و ارتباط دهنده شروع و پایان فیلم از رضایت بارترین بخش های فیلم است و این امر به لطف وجود کاراکترهایی گرم و پرشور و انسانی فراهم آمده است و حضور موجوداتی که هر چند کاراکترهای درجه دوم داستان تلقی شده اند اما از کاراکترهای اصلی چیزی کم ندارند.
وقتی چهره اصلی می آید
30 دقیقه پس از شروع «فردیناند» است که کاراکتر لوپ (با صدای کیت مک کینان) وارد ماجرا می شود و این ورود شبیه به ورودی است که مثلاً کاراکتر جنی در انیمیشن «علاءالدین» و یا «دوری» در کارتون «پیدا کردن نمو» داشتند. لوپ به واقع یکی از آن کاراکترهای به اصطلاح دوم و سوم است که صحنه را از نقش اولی ها می رباید و تبدیل به ستاره فیلم می شود. لوپ یک بُز است که او را «بز آرام» صدا می زنند اما هر چیزی هست الا موجودی آرام.
لوپ شبیه به موجودی متحیر و مثلاً یک مربی بوکس قدیمی است که پس از سالها هدایت مشتزنان متوسط ناگهان راهبر یک بوکسور برجسته دسته سنگین وزن شده باشد.
فقط در پی صلح
البته همان طور که قبلاً آمد، فردیناند هیچ علاقه ای به شرکت در مبارزات خصمانه و رقابت های گاوبازی ندارد و از قلب و روح این ستیزه جویی ها گریزان است و نمونه های او در کارتون های دیگری مثل «اژدهای ناراضی» و «داستان کوسه» مشاهده شده بود. موجوداتی که به جای مبارزه با رقبا و ستیزهای فیزیکی شدید دوست دارند در طبیعت بگردند و گل ها را بو کنند و به واقع از هر چیز دیگری که گاوهای خشمگین مسابقه ای انجام می دهند، رویگردان اند، در حالی که پدر فردیناند از انتخاب شدن برای حضور در مسابقات گاوبازی لذت می برده است. خود او با طبع آرام اش فقط در پی صلح است و در بزرگسالی هم که تأمین صدای او در این صحنه های فیلم برعهده جان سنا می افتد) روحیاتش را حفظ کرده و در عین حال وقتی صحبت از عزم راسخ به میان می آید، از هیچکس دیگری عقب نیست.
آیین های درست
مسیر داستان به ما می گوید که روش و راه انتخابی فردیناند غلط نیست زیرا هر گاو مسابقه دیگری در نهایت با مرگی خون بار به نقطه پایانی زندگی اش می رسد و هر چه که پیشتر روحیه بیش از حد ظریف فردیناند به نظر می رسید، تبدیل به آیین عاقلانه و درست زندگی می شود. در همه حال هیکل بیش از حد بزرگ فردیناند یک وجه ثابت از ماجراهای این فیلم است و منجمله در قسمت های اولیه فیلم که فردیناند از میدان مبارزاتی معروف کاسا دل تورو فرار می کند و به زنی به نام نینا پناه می برد و در آن دوران هر چقدر که فردیناند بزرگتر و فربه تر می شود، نینا تکان نمی خورد و همانی است که قبلاً بود.
نقطه اوج داستان زمانی است که فردیناند بیشتر در مقام قیاس با سایر گاوها قرار می گیرد و یا با اسب های گران قیمت مستقر در یکی از اصطبل های اطراف مقایسه می شود و یکی از آنها اسبی است که اهل نمایش و خودنمایی است فلولا بورگ کمدین آلمانی به جای او صحبت می کند.
قهرمان تک رو
در قیاس با تمامی آنها فردیناند قهرمان تک رویی است که شهامت انجام کارها را البته به روشی دارد که خودش مناسب و انسانی می انگارد. سازندگان فیلم نیز هیچگاه فراموش نکرده اند که محصول هنری شان در نهایت یک کارتونی است و در نتیجه نه شعارهای بزرگ می دهند و نه در فضای اشتباه و حماقت باری غرق می شوند که بعضی کارتون ها گرفتار آن هستند. فردیناند هر چه باشد و هیکلش هر چقدر در تضاد با روحیاتش بزرگ و آماده نبرد جلوه کند، صاحب قبلی طلایی و مهربان است و طوری او را نقاشی و ترسیم کرده اند که حتی در ایام بزرگسالی هم خوی انسانی و جذابیت های خود را از دست نمی دهد.
در نقاشی های رابرت لاوسون هم که ضمیمه کتاب داستان مونرو لیف بوده، سایر کاراکترها همگی ابتدا در خدمت قصه و پیش بردن متن اتفاقات هستند و قصد خودنمایی فردی را ندارند و نوعی خلوص در حرکات و گفتارشان احساس می شود.
سند محکومیت گاوبازی
همه اتفاقات فیلم «فردیناند» در شهر مادرید و یا اطراف آن خلق می شود و اگر موسیقی متن آن بهتر از چیزی بود که جان پاول برای فیلم سروده (و شبیه به برخی کارهای ژنریک در این حرفه است) تأثیرگذاری آن فزون تر می شد. در عین حال به عنوان فیلمی که متن اتفاقات و داستان آن اسپانیایی و لاتن است نشانه های این رویکردها و فرهنگ ها در فیلم اندک است، در نقطه مقابل فضای مسابقات گاوبازی و آنچه گاو مهربان حاضر در مرکز قصه از آن گریزان است، به بهترین شکل در فیلم به تصویر کشیده شده و به تبع آن خشونت در فیلم محسوس و وسیع است و این برای رشته گاوبازی که سالهاست گروههای انسانی آن را محکوم می کنند، یک تبلیغ مثبت نیست و برعکس سند تازه ای از محکومیت نشان می دهد.
مشخصات فیلم
- عنوان: «فردیناند»
- محصول: شرکت های فاکس و بلو اسکای
تهیه کنندگان: بروس اندرسون، جان دیویس، لوری فورت و کریس وج
سناریست ها: رابرت ال بیرد، تیم فدرلی و براد کوپ لند، براساس کتاب داستان مصوری از مونرو لیف
کارگردان: کارلوس سالدانیا
مدیر فیلمبرداری: رناتو فالکائو
- تدوینگر: هری هیتنر
موسیقی متن: جان پاول
طول مدت: 108 دقیقه
صداپیشه ها: جان سنا، کیت مک کینان، جینا رودریگز، داوید دیگز، گابریل انیگلسیاس، بابی کاناواله، دیوید تنانت، آنتونی اندرسون، فلولا بورگ، سالی فیلیپس، بوریس کاجو و جرود کار مایکل.